چیزهایی که خوانده می‌شوند

«وقتی به من می‌رسی» این بار نام یک ترانه‌ی عاشقانه نیست، بلکه عنوان کتابی است که ربکا استید توانست با آن مهم‌ترین جایزه جهانی ادبیات کودک، یعنی مدال نیوبری، را در سال ۲۰۱۰ میلادی از آن خود کند.

«میراندا» که به قول دوستش هم‌نام یک آدم‌رباست، ولی مادرش این‌ را انکار می‌کند، در حالی‌که نمی‌داند آدم چقدر به اسمش وابسته است و چنین اسمی چه لطمه‌ای به او وارد می‌کند، چیزهایی را می‌نویسد.
رمان با یک خبر آغاز می‌شود. مادر راوی داستان بعد از سه سال تلاش، برای شرکت در مسابقه ۲۰۰۰۰ دلاری پیرامید،که معنی‌اش می‌شود همان هرم خودمان، انتخاب شده است و میراندا، یا بهتر بگویم خانم ربکا استید نویسنده ۴۳ ساله نیویورکی، این اتفاق را برای شروع داستان انتخاب کرده است. نویسنده معتقد است زیبایی داستان‌نویسی در این است که نویسنده از واقعیات الهام می‌گیرد، اما محدودیتی در خیال‌پردازی ندارد. این اتفاق در «وقتی به من می‌رسی» هم می‌افتد. اگر اهل معما باشی تا ته داستان را به سادگی پیش می‌روی تا میراندا در حل معمای این رمان به تو کمک کند و در آخر از اینکه تکه‌های این پازل به هم می‌چسبند و تو با یک معمای حل‌شده مواجه می‌شوی، شگفت‌زده و انگشت‌به‌دهان می‌مانی. علاوه بر شرکت مادر میراندا در مسابقه پیرامید، سه حادثه دیگر نیز رمان را پیش می‌برد؛ نامه‌هایی که شخصیت اصلی قصه دریافت می‌کند، کتک خوردن سال (بهترین دوست میراندا) و قطع ارتباط او، و حضور مرد خنده‌رو. اما خب فقط همین نیست. غیر از این ماجراهای مهم، خرده‌اتفاق‌هایی نیز وجود دارد که خواننده را درگیر رمان می‌کند. کسی از میراندا خواسته برای او نامه‌ای بنویسد و آنچه بر او گذشته را تعریف کند. درواقع قصه اینگونه شکل می‌گیرد؛ در حال نوشتن نامه‌ای که گذشته‌ای را شرح می‌دهد که آینده به آن وابسته است.
میراندا همشهری خانم نویسنده‌ است، ۱۲ ساله و زمان وقوع حوادث رمان سال ۱۹۷۹ میلادی است. به‌نظر می‌رسد او دختر پرحرفی‌ است و گره‌هایی که در ابتدای داستان مطرح می‌شود، خواننده را دل‌نگران ادامه قصّه او می‌کند. اما دخترک موفق می‌شود تکه‌های پازل را در کنار هم قرار دهد و درنهایت، با کشف راز سفر غریب مارکوس در زمان برای حفظ جان و حل معمّای مرد خنده‌رو پایانی غافلگیرانه را برای رمان رقم بزند. هنر ربکا استید در بیان قصه ستودنی است. آنچه در طول نوشتار می‌گذرد همان‌قدر که شخصیت‌های ابتدای قصه را تغییر می‌دهد و همان‌قدر که میراندا یاد می‌گیرد و پخته می‌شود، خواننده را نیز با خود همراه می‌کند تا در آخر او را شگفت‌زده کند.
در پایان داستان، مخاطب دوست دارد برگردد و چند بار دیگر ماجرا را مرور کند و این خاصیت یک رمان جذاب است. حالا بیایید کمی از نویسنده و خلاقیت بی‌اندازه و داستان شاهکارش فاصله بگیریم و از خانم کیوان عبیدی آشتیانی به خاطر ترجمه روان و خوبش تشکر کنیم. به‌هرحال داستان جذاب و شگفت‌انگیز ربکا استید بی‌ترجمه‌ای درست برای مخاطب فارسی‌زبان چیزی جز یک نوشته کسل‌کننده نخواهد بود. خانم آشتیانی با مهارت و تسلط بر زبان، از پس برگردان رفت‌وبرگشت‌های زمانی در این رمان برآمده و متن شیوایی را متناسب با مخاطب خویش ارائه کرده است. «وقتی به من می‌رسی» از سوی نشر افق (کتاب‌های فندق) در ۲۸۰ صفحه برای نوجوانان منتشر شده است. بااین‌حال، قید «رمان نوجوان» روی جلد یا میراندای ۱۲ ساله باعث نمی‌شود که من خواندن این رمان را به همه مخاطبان ادبیات داستانی و رمان پیشنهاد نکنم. داستان ربکا استید قدرت این را دارد که هر خواننده‌ای را، در هر سن و سالی، مجذوب روایت تازه‌ای کند که از گمشده‌های زندگی آغاز می‌شود تا وقتی‌که هستی آدمی را شگفت‌زده می‌کند؛ «درست مثل روشن کردن چراغ است، وقتی چراغ را روشن می‌کنیم تازه می‌فهمیم اتاق چقدر تاریک بوده است. همه آدم‌ها این چیزها را می‌دانند ولی تظاهر به ندانستن می‌کنند.»
لینک کوتاه: https://foadsadeghian.ir/um9w

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *